نیانیا گل طاها دروغ میگوییم.

سلام بر آقايي که وقتي بيدار بشيم به ياد اوييم... موقع نماز با خودم مي گم حالا کجاست ... کجا نماز مي خونه.... ناراحته، خوشحاله  يا بازم داره از دست من وما گريه مي کنه ... از ديروز تا الان دلم خيلي گرفته....اولش نمي دونستم که چي شده ... ولي امروز که اين صحفه رو باز کردم تقريبا فهميدم ... جاي خيلي چيزا خالي شده ....

سلام بر آقايي که هميشه به اعمال سرباز اش نگاه مي کند حالا هرجا که باشن... ولي افسوس... ولي بازم آره ، بازم نه خدا نکنه اين چه حرفيه ، خدا نکنه که دلش بشکنه ...و گرنه جواب مادرش زهرا(سلام الله عليها) رو چي بديم  ... آقاي من ... مي دونم از دست من خيلي دلگيري که توفيق دائمي نوشتن رو از من گرفتي ولي ...باز هم ولي و اما .
سلام آقا .... نمي دونم ...ولي اينو مي دونم که آقا خيلي دور به دورمييام ... نمي دونم چرا ديگه اون حسهاي قشنگ رو ندارم .... مي دونم که شما از من خيلي گله داري و من از شما ... مي دونم ايراد از خودمه ... چراشو ديگه نمي دونم .... نه اينکه بگم هيچ نمي دونم... ولي آقا اينو بدون که دوري خيلي  سخته......
 به قول اين
سرباز که در تمام طول زندگي اينترنتيش که الان بين ما نيست هميشه از فراق با مولايش گلايه مي کردحرف من هم همينه... مي دانم مرا دوست داري مي دانم ، دست دعاي تو مرا سر پا نگه داشته ، همه را مي دانم . حتي مي دانم دلت برايمان تنگ شده ، آمدنت هم که دست خودت نيست ! گريه نکن ! کسي نيست درد تو را بفهمد ؟ خسته شده اي؟ نگران نباش ما منتظر مي مانيم تا بيايي ، نمي گذاريم ذره اي احساس غربت کني ، به شما قول مي دهم مجالس شما را روز به روز گرمتر به پا کنيم ، نگران نباش آنقدر دعا مي کنيم تا بيايي....
       
ولي چه ناله اي، چه فراقي چه درد هجراني    نـيا نـيا گــل طـاهــا دروغ مي گوييم
.همش از فراق و هجران دم مي زنيم ولي چه فايده ؟ همين نارضايتي آقا از منه که اين قدر منو لحظه به لحظه از مولايم دور مي کنه ... و اما ما براي او چه کرديم؟.

ما چند بار براي او دعا کرديم؟
ما چند بار براي آمدنش دعا کرديم؟
و وقتي براي آمدنش دعا کرديم ،دعايمان از ته دل بود؟
اگر بيايد ياريش مي کنيم يا کوفي وار به او نگاه مي کنيم؟
در زمان غيبتش يارش بوده ام که اوهم در زمان ظهورش مرا يار خود بگيرد؟
نمي دانم،فقط مي دانم دعايمان مي کند پس از او غافل نباشيم. 
يا مهدي جان پس کي مي يايي
جهان در انتظار قدمت سبزاست .

درد با ابا صالح

موعودا ! با اینکه سر تا وپا تاسر غرق در گناهم . اما در هر نمازی برای فرجت دعا می کنم تا بیایی خون خشک نشده مادرت زهرا(س) وپدرت علی (ع) را خون بها ء گیری.

مسیحا ! با اینکه صبح تا شب وشب تا صبح از وجود مبارکت مهجورم اما دعا می کنم تا بیایی خونهای بقیع ،کربلا ،کاظمین ،خراسان وسامراء را پاسخ دهی .

می گویند در آن لحظه که مادرت زهرا در میان در و دیوار ماند ومیخ سینه آسمانیش را شکافت نام مبارکت را بر زبان رانده است.

پس قسمت می دهم به آن بانوی بی همتا بیا ومارااز غربت وهجران وارهان بیا که منتظرت هستیم .

                                                    ترسم تو بیایی من آنروز نباشم  

گفتم كه بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم كه غم از دل برود چون تو بیایی
مهدی جان...!
سحرگاهان در نیایش با معبود عالم به باد صبا می گویم که عشق روی ندیده ات با من چه کرد...
به قاصدک رویاهایم می گویم خبر از اشتیاقم را به تو برساند...
به پای کبوتر نامه برم نامه ی انتظار می بندم و شب هنگام ستارگان آسمان قطره قطره اشک می ریزم که در هر قطره اش شوق و انتظارم با دریایی از سخن ناگفته نهان است...
قطره ها را به باد صبا و قاصدک می سپارم که شاید در جوابم بگویی :
(( عصر پنجشنبه را در انتظارم باشید که جمعه مهمانتان هستم ))
آقا جان نمی دانم این آخرین  مطالب هست که می نویسم یا به توفیق و کمک شما باز هم می توانم بنویسم آقاجان خیلی محتاج کمکهات هستم بچه دعایم کنید منتظر منتظر یه نگاه یا اباصالح